سال جدید خیلی ملو ومعمولی شروع شد،حتی عوض شدن خونه هم تاثیری در معمولی بودن و عادی بودن روزهای عید نداشت.و حتی تر اتفاقا یکی از دلایل معمولی جلوه کردن روزها، همین عوض شدن مکان و اخت نبودن باهاش بود. دروغ چرا،هنوز نمیتونم این خونه رو به عنوان خونه ی خودمون قبولش کنم.در واقع بخوایم نخوایم بعد از 15 سال زندگی تو خونه ی قبلی ، کنار اومدن بااینجا زیاد اسون نیست.در واقع زمان میبره تا حسها سر جای خودشون قرار بگیرن.که بااینجا هم خاطره پیدا کنیم.

در 37 امن روز از سال جدید،وقتی که "ر" و "میم2" رو از یک هفته قبلش با هزار جور بحث و قهر و این قضایا راضی کردم که بدون من برن نمایشگاه، ساعت 5:04 صبح جمعه نشستم داخل هال،لپ تاپ روی پامه و اپیزود بیستم رادیو دیو پخش میشه و من خسته و بیحال از سرماخوردگی نه ای که 3 روزی هست منو درگیر خودش کرده بجای کامل کردن داکیومنت مربوط به پروزه ی مهندسی نرم نشستم وبلاگ میخونم و مینویسم و در واقع از سر شب هرکاری کردم بجز تموم کردن این داکیومنت کذایی که به ددلاین نزدیکه و استاد بسیار حساسی داره. و البته دارم فکرمیکنم این ترم چطور خواهد گذشت؟برای سه نفرمون و البته بیشتر نگران اون دوتام تا خودم.

این اپیزود رادیو دیو یه پادکست درمورد سفر کردن حرفه ای و کشف و دیدن دنیاس و دارم فکرمیکنم شرایط ایده آل من میتونه یه زندگی کمپ گونه باشه،البته با یدونه لپ تاپ و مودم بی سیم اینترنت.شاید این دوتا یکم با هم تضاد داشته باشن.ولی خب زندگی بدون کار کردن و فعالیت اجتماعی کمی سخته(از لحاظ روانی) و خب حس بی مصرف بودن به من القا میشه.

در 20 سال و 8 ماهگی دارم فکرمیکنم دلم میخواد بقیه ی زندگیمو چیکار کنم؟ و در واقع شاید در سالگی برنامه ی مشخص تری برای زندگی داشتم، بدون شک و نوسان و الان اتفاقا ی اخیر بهم فهموند راه درازی برای خودشناسی و مشخص کردن پلن های زندگیم دارم.


پ.ن:انگار اتاق میخ داره،نمیتونم تو اتاق بشینم به کارام برسم.باید بیام توی هال و وقتی روز بقیه تموم شد،من روزمو شروع کنم.گویا تایم خونه و خوابگاه متفاوته.

پ.ن: دارم به یکسال پیش فکرمیکنم.چقدر همه چیز عوض شده.

پ.ن:وقتی "ر" گفت معید واسطه شده که باهات صحبت کنم با فلانی(دوست صمیمی معید و دوست "میم2"  که فقط یبار منو دیده بود و گمونم دو بار اینستاگرام استوری ریپلای زده بودم و هم صحبت شده بودیم) اشنا شین،از تعجب شاخ دراوردم.

این داستان:بولت ژورنال

از چه رو تو با کَـلان آمیختی؟

مردم همه از خواب و من از فکر تو مست

ی ,خونه ,هم ,زندگی ,سال ,واقع ,در واقع ,پ ن ,دارم فکرمیکنم ,و البته ,و در

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Medicine practitioner challenges درب هوشمند mahdi_yz دفتریادداشت منツ شیمی ساختمان و سازه های بتنی مهندسین مشاور و مجری تعمیرکار شما امـــــام حســـــــن (ع) darogiahiB فروش سیستم کنترل تردد اگسا